حکایت حالدر این شب سوم فرودین ۱۴۰۳ بعد از روزی پر باران که نوید سالی ترسال است و غروبی هم به میمنت و مبارکی اسمان مزین به قوس و قزح یا همان رنگین کمان گردید که کلی چشم اندازمان را نوازش داد ، قدیمیها می گفتن رنگین کمان پسین گاهی نشانه خوبی نیست برای ادامه باران و ترسالی ، و بر عکس اگر اما بامداد رنگین کمان بشکفد نوید سالی پر طپش و پر باران است ...البته من به فال نیک می گیرم همه قضایای این سال را علیرغم دلتنگی ها که بر سینه ام سنگینی می کند و بعلاوه به اعتقادات قدما و برداشت شان از مظاهر طبیعت و هستی به دیده احترام می نگرم و حالا در این شب مفرح بعد از باران آمدم و آرامشم را با گل ها و بوته ها و درختان بلوار پشت دیوار سپاه تقسیم کردم و گوش جان سپردم به صدای خوش حشرات و وزق ها که سرمستی را به کام شب شیرین کرده اند . از همان ابتدای روز نو و سال نو و نوروز امسال قصد داشتم که از وزانت و زیبایی گل اومد بهار اومد بنویسم و با سور و سات باران و لبخند غنچه ها همذات پنداری کنم و از اینکه لادن های قرمز از شرم زیر فرش سبز برگها پنهان شده اند رخسار بر دارم و به یاد سالهای دیر و دور به اطلسی ها و سوسن ها عرض ارادتی نمایم و به میهمانی خنده چمنزار طول و دراز بلوار بروم.در حال پياده روی داشتم به فضا و زمان که عنصر حرکت هستی ست از قول انیشتین فکر می کردم و به این نتیجه رسیده بودم که زمان رویایی تجریدی بیش نیست و از مکان است که زاده می شود و تکرار بی تمثیل فصول را در پی دارد و سپس همه در قاعده ای از الکتریسته یا همان فضازمان تعریف می شوند و از آنجا سر از قانون جابجایی و کوانتوم در میآورند که البته همه اینها نتیجه خوانده های جسته و گریخته ای ست که از صیرورت هستی به ظاهر استنباط کرده ام که اث بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:56